بیانات استاد احمد عابدی به مناسبت
چهلمین روز درگذشت علامه حسن زاده آملی
آشنایی استاد با علامه حسنزاده آملی
آشنایی بنده با آیتﷲ حسنزاده آملی رضوانﷲ علیه از همان سالهای اول طلبگی تقریباً سال ۱۳۵۱ بود. زیاد خدمت آیتﷲ بهجت که هنوز مسجد فاطمیه را نداشت میرفتم که در منزل نماز میخواندند و خانواده ایشان و چند نفر دیگر در این نماز شرکت میکردند. این هم عجیب بود که نماز ایشان از آن موقع تا زمان مرجعیت ایشان تفاوتی نکرد. مدتی که چشمشان درد میکرد و عمل کردند، مقداری سبک نمازشان تغییر کرد وگرنه همیشه یک صراط مستقیم بود. آیتﷲ حسنزاده تهران بودند بعد به قم تشریف آوردند. بنده آن موقع شاگرد ایشان نبودم ولی همیشه وصف ایشان را میشنیدم. آیتﷲ حسنزاده در جلسات و روضه روزهای جمعه آیتﷲ بهجت در منزل ایشان شرکت میکردند و نماز جماعت ایشان تشریف میآوردند و این آشنایی اولیه بنده با ایشان بود. کمکم با بعضی از کتابهای آیتﷲ حسنزاده آشنا شدم و بعدازاینکه شرح منظومه را خدمت آیتﷲ انصاری شیرازی خواندم، خدمت آیتﷲ حسنزاده رفتم که با ایشان مشورت کنم تا چه درسی را بخوانم. ایشان فرمودند من الآن درس طبیعیات شفا و شرح اشارات دارم، و من در این دروس شرکت کردم. زمانی که خدمت ایشان بودم، کمکم آیتﷲ حسنزاده، بنده را بهعنوان وکیل مالی خودشان کردند و مسائل مالی ایشان دست من بود. هرکسی میخواست به ایشان پولی بدهد یا از ایشان پولی بگیرد، به عهده من بود، حق التالیف کتابهایشان و برخی مسائل دیگر دست من بود و همین باعث شد که در زندگی خصوصی ایشان وارد شدم و آشنا شدم و خیلی چیز یاد گرفتم و سبک زندگی ایشان و تعامل با مردم را دیدم.
عوامل موفقیت علامه حسنزاده آملی:
احترام به والدین و خانواده
در اینکه آیتﷲ حسنزاده، انسان موفق و پرکاری بود شکی نیست. همچنین در اینکه در درجه اول لطف خدای متعال است و این بالاترین عامل است، شکی نیست، یعنی اولین عامل و مهمترین عامل در موفقیت، لطف خداوند است. بعدازاین عامل، عوامل موفقیت ایشان چند چیز بود. نکته اول احترام عجیبوغریب ایشان به پدر و مادر و خانواده بود و ایشان در این زمینه بسیار عنایت داشت و بخشی زیادی از موفقیت آیتﷲ حسنزاده معلول این بود که ایشان به پدر و مادر خود احترام میگذاشت. روزی منزل ایشان بودم و شاید ماه مبارک رمضان بود، خاله آیتﷲ حسنزاده تشریف آورد و ایشان با آن مقام علمی پای خالهاش را میبوسید. وقتیکه دید من خیلی عجب کردم، فرمود: «در روایت هست که اگر مادر کسی زنده نیست، عمه و خاله حکم مادر را دارند، و اگر پدر کسی زنده نیست، دایی و عمو حکم پدر را دارند. مادر من مرحوم شده است و من نسبت به خالهام این رفتار را دارم». بسیار سر قبر والدین خود میرفتند و به آنها توسل میکردند.
پشتکار
نکته دوم پشتکار ایشان بود. آنقدر مطالعه میکرد که خیلی مواقع وقتی کتاب دست میگرفت که مطالعه کند، از چشمش خون میریخت. ایشان پشتکار بسیار زیادی در بحث و مطالعه و کتاب داشتند. تفریح ایشان هم نوعی مطالعه بود، مثلاً فلسفه مطالعه میکردند، برای تفریح کتاب تاریخی مطالعه میکردند. در مسائل عرفانی هم همینطور بودند.
اساتید
نکته سوم هم اینکه خداوند اساتیدی به ایشان عنایت کرده بود که بیبدیل بودند. افرادی مانند آیتﷲ شعرانی که علامه ذوفنون بود. انسان یک استادی مثل آقای شعرانی انتخاب کند که مرجع تقلید در همه علوم مانند فقه، اصول، ادبیات، فلسفه، زبان فرانسه، زبان عبری، ریاضیات، هندسه و … است. آقای حسنزاده میفرمود: «ده جلد مجمعالبیان را من البدو الی الختم، خدمت آقای شعرانی خواندم. بعد از اتمام فرمود یکبار دیگر بخوانیم و دوباره این ده جلد را خواندیم». کتابهای تذکره بیرجندی، مجسطی، اصول اقلیدس، طب نفیسی، بخش اول قانون و کتابهای دیگری را خدمت ایشان خوانده بودند. آقای حسنزاده شب و روز، پنجشنبه و جمعه هم نداشته، خدمت آقای شعرانی بوده است. این نعمت بزرگی است که کمتر نصیب کسی میشود.
آقای حسنزاده خدمت مرحوم آقای فاضل تونی یا آقای الهی قمشهای هم بودهاند که میفرمود: «شبها میرفتم نماز آقای الهی قمشهای و بعد از نماز درس عرفان داشتیم. آقای قمشهای هر شب در قنوت نماز یکی از مناجات خمسه عشر را میخواند و نماز طولانی داشتند».
یکی دیگر از اساتید ایشان مرحوم علامه رفیعی قزوینی بوده است که آقای حسنزاده اسفار را یکنفری خدمت آقای رفیعی خوانده است و میفرمود ایشان در تدریس اسفار، ید بیضا نشان میداد و معجزه میکرد و میفرمود: «اولین روزی که خدمت آقای رفیعی رفتم، به من فرمود: آقای حسنزاده قبل از شما سیدی پیش من درس میخواند که بسیار زیرک بود و این در آینده کارهایی خواهد کرد. اسم ایشان را پرسیدم، فرمود: به او سید روحﷲ موسوی میگفتند». منظور ایشان امام خمینی بوده است که قبل از آقای حسنزاده خدمت آقای رفیعی قزوینی درس خوانده است.
علامه حسنزاده درس خارج را هم خدمت آقای شعرانی بوده است که مثل آیتﷲ بهجت از روی متن جواهر میخوانده است، یعنی متن جواهر را میخوانده است و فرمایشات صاحب جواهر را بیان میکرده است و بعد آن را نقد و بررسی میکرده است. معروف است که بعضی گفتهاند اگر کسی بتواند یک صفحه جواهر (از چاپهای سنگی) را بفهمد که مراد صاحب جواهر چه بوده است، به او اجازه اجتهاد میدهم. آقای حسنزاده چندین جلد جواهر را با این سبک خدمت آقای شعرانی خوانده بودند.
این عوامل مختلف بهعلاوه روحیه تعبد و زیارت و توسل و عزاداری که در آقای حسنزاده موج میزد، باعث موفقیت ایشان بود.
سیره تبلیغی علامه حسنزاده
یک نوع تبلیغ، سخنرانی و منبر وعظ و ارشاد و روضهخوانی است که بسیار لازم و ضروری است و افتخار هم هست. آیتﷲ انصاری شیرازی که منبر هم میرفت، به من فرمود: «به من بگویند روضهخوان سیدالشهداء، خیلی بهتر از آن است که به من فیلسوف یا آیتﷲ بگویند». نوع دیگر تبلیغ، کتابت است که بسیار ماندگار است.
آیتﷲ حسنزاده هر دو جنبه را داشتند، یعنی هم برای نوع مردم کتاب مینوشت که پیام دین را به ایشان برساند و هم منبر و سخنرانی داشتند. نمونهاش کتاب مجموعه مقالات آیتﷲ حسنزاده که دفتر تبلیغات چاپ کرده است، سخنرانیهای آقای حسنزاده است، ولی هر سخنرانی در حد یک کتاب مطلب دارد. یا سخنرانیهای آیتﷲ حسنزاده در کنفرانسها که ایراد شده است، مثل کنفرانس مرحوم نراقی، یا علامه طباطبایی.
ایشان منبر اصطلاحی برای مردم هم داشتهاند اما اینها از بین رفته است. بنده به بعضی از بزرگان گفتم که آیتﷲ اراکی باتقوا و معنویتی که مبالغه مجسمه عینی تقوا بود و یا علمی که ایشان استاد امام خمینی بوده است و بسیار آدم بزرگی بودند، سی سال در قم نماز جمعه خواند، اگر این خطبهها چاپ میشد، با هیچ کتابی قابلمقایسه نبود. مستمعین این خطبهها افرادی مثل آیتﷲ شیخ مرتضی حائری بود که برخی گفتهاند: علما و عملا بر پدرش ترجیح داشته است. متأسفانه این خطبهها از بین رفته است. آیتﷲ حسنزاده هم مدتی امامجمعه آمل بودند و خطبه میخواندند که متأسفانه ضبط نشده است. مدتی در آمل منبر رفتهاند که از بین رفته است. کتاب سهجلدی معرفت نفس، سخنرانیهای آیتﷲ حسنزاده برای مردم است. ایشان میفرمود: «این مردم نان و پیاز به من دادهاند و من خوردهام، لذا به گردن من حق دارند».
مردمداری آیتﷲ حسنزاده
آیتﷲ حسنزاده بسیار مردمدار بود. همیشه در منزل ایشان کسانی از همهجا میآمدند. یادم است یکوقت گروهی از هنرمندان خدمت ایشان آمدند و ایشان برای آنها صحبت کرد و با آنها گرم میگرفت. ایشان خرید خود را شخصاً انجام میداد و در بین راه که پیاده میرفت، مردم مراجعه میکردند و سؤال میپرسیدند. معمولاً طلبهها به خانه ایشان میرفتند و درب خانه ایشان به روی نوع مردم باز بود. مردم به ایشان مراجعه میکردند و ایشان راهنمایی و نصیحت میکردند.
شاید درباره بعض افراد دیگر صحیح باشد که به مردم کار ندارند و به مشکلات آنها رسیدگی نمیکنند ولی درباره آیتﷲ حسنزاده هرگز صحیح نیست. راننده یکی از آقایان به من گفت این آقا در عمرش یکبار هم به من نگفت حالت خوب است؟ یکبار به من نگفت آیا زن و بچهداری؟ آیتﷲ حسنزاده با همه صمیمی و گرم بود و اصلاً شوخی میکرد که مردم جرئت کنند با ایشان حرف بزنند، یعنی شوخی راه صمیمی شدن و با مردم حرف زدن قرار میداد، چون ایشان خیلی شوخی میکرد. ایشان به درد مردم آشنا بود؛ اولاً هرسال ابتدای ماه مبارک رمضان با پول شخصی خود برنج میگرفت و بین فقرا تقسیم میکرد هم در قم و هم در آمل. من مدتی وکیل مالی ایشان بودم و ایشان پول به من میدادند که به افراد مختلف از قبیل طلبهها و علما و دیگران برسانم. طلبههایی که به ایشان مراجعه میکردند، ایشان کمک میکرد بااینکه خود ایشان ازنظر مالی در مشکلات بودند. آنچه در توان داشتند کمک مالی و غیرمالی میکردند. من خدمت آیتﷲ حسنزاده بودم و ایشان میفرمود شب جمعه بیا به منزل فلانی برویم و خودشان هدیهای تهیه میکردند و با تاکسی منزل آن شخص میرفتیم. یکوقت منزل یکی از علما رفتیم که مشکلی داشت و آیتﷲ حسنزاده هدیهای گرفت و به منزل او رفتیم و آیتﷲ حسنزاده به او گفت میخواهم دست شما را ببوسم درحالیکه آن آقا شاگرد آقای حسنزاده بود، البته او نگذاشت که ایشان دستش را ببوسد.
ایشان به منزل افراد میرفت و سر میزد. اگر میشنید کسی در بیمارستان بستری است، هدیه میگرفت و به بیمارستان میرفت تا او را ببیند. در آمل هم بسیار کمک میکرد.
حضور در میدان جنگ
وقتی کمونیستها و چپیها در بهمن سال ۶۰ به آمل حمله کردند، فرمانده اصلی در میدان آقای حسنزاده بود که چند جوان را بهعنوان فرمانده قسمتهای مختلف شهر تعیین کرد برای دفاع از شهر آمل و مبارزه با جنگلیها. بسیاری از این فرماندهها شهید شدند، آقای حسنزاده بسیار اینها را تعریف میکرد بهاندازهای که من از ایشان به آن اندازه تعریف مراجع و بزرگان را نشنیدهام و اینها را بسیار دوست داشت. وقتی دشمن حمله کرده و امنیت مردم درخطر است و دشمن مردم را میکشد، بهترین رسیدگی به مردم دفاع از امنیت مردم و حفظ جان مردم است. کدام عالم اینگونه در میدان بود؟ بسیاری دنبال عافیتطلبیاند و فرار میکنند اما ایشان در میدان بود و دفاع کرد.
ایشان قبل از جریان آمل، چند بار تشریف آوردند به جبهه برای کمکرسانی به جبهه چون ایشان امامجمعه آمل بودند و هدایای مردمی را به جبهه آوردند. تشویق به حضور جوانها در جبهه هم زیاد داشتند.
آیتﷲ حسنزاده کتاب «فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه» را به آقای رحیم صفوی هدیه کرده است، چون ایشان آن زمان جانشین فرمانده کل سپاه و فرمانده نیروی زمینی سپاه و از فرماندهان اصلی جنگ بود و تا همین اواخر هم با فرماندهان سپاه مانند آقای رحیم صفوی، سردار شمشیری، سردار ایزدی ارتباط داشتند.
توهین معاندین به آیتﷲ حسنزاده
زمانی خدمت آقای حسنزاده بودم و آیتﷲ انصاری شیرازی هم بودند و با ماشین جایی میرفتم و این دو بزرگوار صندلی عقب نشسته بودند. آقای حسنزاده با آقای انصاری شیرازی صحبت میکردند و صحبت این بود که چقدر به آقای حسنزاده توهین میکنند. آقای انصاری فرمود من هم بینصیب از این فحشها و اهانتها نیستم. خب به ایشان هم بسیار توهین شد و خدا میداند چقدر ایشان خوندل خورد خصوصاً طرفداران دکتر شریعتی بسیار به ایشان بیاحترامی کردند. آقای حسنزاده فرمود: آقا! اگر میرفتیم دنبال عرفیات کسی با ما کاری نداشت اما دنبال الهیات رفتیم و این مسائل پیش آمده است. از قدیم هم همینطور بوده است.
روزی در ماه مبارک در اتاق مطالعه آیتﷲ حسنزاده بودم، ایشان آنطرف میز روبهقبله نشسته بود و من اینطرف پشت به قبله بودم، ایشان بلند شد که کتابی را بیاورد، نامهای روی میز بود که روی پاکتش نوشته بود: حضرت علامه آیتﷲ حسنزاده آملی. من اجازه گرفتم که این نامه را بخوانم و ایشان با اکراه و بیمیلی اجازه دادند. وقتی تشریف برد من نامه را باز کردن و از این ورقههای بزرگتر از آ چهار بود که از همان اول نامه فحشهایی بود که حد شرعی داشت. به آیتﷲ حسنزاده و مادر ایشان توهین کرده بود. کل نامه اینگونه بود. وقتی ایشان تشریف آورد من عرض کردم: آقا! اجازه بدهید من این نامه را ببرم و در رودخانه بیاندازم. فرمود: نه. پرسیدم: چرا؟ فرمود: خودم هر هفته اینها را میبرم. معلوم بود که همیشه از این نامهها برای ایشان میآید.
زمانی منزل ایشان را سنگسار کردند. آیتﷲ حسنزاده شعری دارد: ای خوش آن روز کزین خانه ویران بروم. آیتﷲ حسنزاده فرمود: ساعت دو سه شب خواب دیدم که کسی گفت: آقای حسنزاده! دشمنت دارد به تو نزدیک میشود. ایشان یکدفعه بیدار میشود و تعجب میکند که این خواب چه بوده است و شروع میکند به قدم زدن و خوابش نمیبرد. در همین حال کسی در میزند. وقتی زنگ در را میزنند به ذهن ایشان میآید اینکه در خواب گفتند دشمنت به تو نزدیک میشود، همین است. آقای حسنزاده گوشی را برمیدارد و میگوید: کیست؟ آنطرف میگوید: آقا در را بازکنید. آقای حسنزاده میفرماید: آقا برو بخواب، این موقع شب با من چهکار دارید؟ خواب خود را حرام کردهای و اینجا آمدهای چهکار؟ آن شخص شروع میکند به فحش دادن و توهین کردن و میگوید در را بازکن. آقای حسنزاده در را باز نمیکند. آن شخص شروع میکند به لگدزدن به در و همسایهها میفهمند و به کلانتری زنگ میزنند و پلیس آن شخص را بازداشت میکند. صبح به آیتﷲ حسنزاده زنگ میزنند که به کلانتری بیا. ایشان تشریف میبرند و آن شخص را میبیند. آن شخص در کلانتری میگوید میخواستم ایشان را بکشم. آقای حسنزاده میفرماید رهایش کنید. اگر آقای حسنزاده آن شب خواب را ندیده بود حتماً در را باز میکرد و آن شخص قطعاً ایشان را میکشت.
توصیههای آیتﷲ حسنزاده
یک نکته این است که من همیشه تأکید میکنم روزی یک جزء قرآن خوانده شود و هرماه قمری یکی ختم قرآن بشود. این سفارش آیتﷲ حسنزاده است و همیشه این سفارش را میکرد. خود ایشان در ماه مبارک هشت ختم قرآن میکرد. ایشان به قرائت و روخوانی قرآن بسیار سفارش میکرد. شرط ورود به درس عرفان ایشان این بود که باید کامل قران را بلد باشید و سؤال هم میکرد.
ایشان بسیار اهل چلهنشینی بود و چلهنشینیها به حرف راحت است که چهل چله داشته باشد. یک نمونهاش این بود که هشتاد روز طول میکشد، روز اول یک یس، روز دوم دو یس، روز سوم سه یس و همینطور تا روز چهلم چهل یس. دوباره روز چهل و یکم چهل یس، روز چهل و دوم سیونه یس، تا روز هشتادم یک یس. اینیکی از چلهنشینیهای ساده آیتﷲ حسنزاده بود.