پاسخ استاد احمد عابدی به چند سوال در
وبینار علمی بررسی شاخصههای مکتب «حاج قاسم سلیمانی»
پاسخ استاد احمد عابدی به چند سوال در وبینار علمی بررسی شاخصههای مکتب «سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی» بهمناسبت نخستین سالروز شهادت «سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی»
پنجشنبه ۱۱ دی ماه ۹۹، دارالقرآن علامه طباطبایی(ره)
صوت و متن کامل پرسش و پاسخ ها
سوال اول:
سوال: مقام معظم رهبری به مکتب شهید سلیمانی تعبیر فرمودند، اولین سؤال از محضر استاد این است که مراد از مکتب در فرمایش مقام معظم رهبری چیست؟ آیا مکتب مضاف است، مکتب مقاومت است یا مکتب به معنای مطلق است؟
پاسخ استاد:
سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و همه عزیزانی که همراه ایشان به شهادت رسیدند گرامی میداریم.
اینکه حضرت آقا فرمودند مکتب سلیمانی و شهید سلیمانی یا ابو مهدی المهندس را بهعنوان مکتب ذکر کردند، ابتدا توضیحی عرض میکنم که مکتب به چه معناست؟ مکتب عبارت است از یک نظام فکری منسجم که در همه حوزهها حرف برای گفتن داشته باشد. مثلاً یک کسی مکتب تربیتی درست میکند، وقتی این مکتب یک مکتب است که به همه مسائل و حوزههایی که مرتبط با مباحث تربیتی میشود اشراف داشته و حرف برای گفتن داشته باشد. بهعنوانمثال هیچوقت نمیگوییم مکتب فقهی فلان آقا، این مکتب نیست، اما شاید کسی بگوید مکتب فقهی شیخ انصاری، چون مرحوم شیخ یک بنایی را در فقه معاملات و در فقه عبادات و در فقه سیاست و در اصول و در قواعد فقهی و در آیات الاحکام نهاده و در همه آنها صاحبنظر است، لذا شیخ صاحب مکتب است. اما اگر کسی در یک حوزه یک نظری را گفت، ولی به اینکه این حرف در حوزههای دیگر چه نقشی دارد توجه نداشت یا اصلاً حرف و نظر او ارتباط نداشت، این مکتب نیست بلکه آراء و نظرات اوست.
وقتی میگوییم شهید سلیمانی صاحب یک مکتب است، یعنی ایشان در حوزه سیاست، در حوزه اقتصاد، در حوزه اخلاق، در حوزه نظامی نظر دارد. یعنی هم در علوم اجتماعی باید به آن توجه کنیم و هم در حوزههای دیگر. اگر کسی در همه این حوزهها حرف برای گفتن داشته باشد، او صاحب یک مکتب است. یکی از ارکان اصلی در مکتبی که آقا درباره شهید سلیمانی بهکاربرده است این است که ایشان مظهر قدرت ملی است. یک فرمانده نظامی دارای اقتدار نظامی است چون نیرو و امکانات نظامی در اختیار اوست، اما هیچوقت یک مکتب نمیشود. اما اگر کسی درعینحال که فرمانده نظامی است از جنبه اخلاقی بر دل مردم تسلط پیدا کرد یعنی قدرت خود را فقط از سلاح نگرفته است، بلکه از فضائل اخلاقی و از حکومت بر دلها قدرت گرفته است، در مسائل فرهنگی حرف برای گفتن داشته باشد یا در عمل خود به مسائل فرهنگی بپردازد، در مسائل اجتماعی هم همینطور، او دارای مکتب است. اگر کسی در حوزههای مختلف وارد شد و کار کرد و نوآوری داشت او دارای یک مکتب است.
قدرت ملی که حاج قاسم سلیمانی مظهر این قدرت بود، مثلاً این تشییعجنازه ایشان واقعاً قدرت بود. فرض کنید رئیسجمهور امریکا قدرت نظامی دارد اما هیچوقت مکتب حساب نمیشود چون او فقط در یک بعد توانایی دارد. اما اگر کسی در فرهنگ هم توانایی داشت، در اقتصاد هم توانایی داشت، در اعتقادات هم توانایی داشت، او مظهر قدرت ملی میشود. اگر کسی بخواهد قدرت جمهوری اسلامی را حساب کند، اولین چیز حقانیت مذهب شیعه است. اینکه مذهب شیعه حق است و مذاهب و ادیان دیگر حق نیستند قدرت است. اینکه مردم میآمدند و به پیامبر میگفتند: «أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» ﴿یونس، ۵۳﴾ یعنی پشتوانه فرمایشات امام و آقا از کوه هیمالیا هم محکمتر است، این قدرت ملی است. یا مثلاً مسائل اخلاقی، اینکه کسی بتواند در تشییعجنازه پنجاه میلیون نفر را بسیج کند. در تاریخ بشر چنین چیزی سابقه ندارد و این خودش خیلی قدرت است. آمریکاییها هم فکر نمیکردند یک فرمانده نظامی اینجور بر دل مردم قدرت داشته باشد، نه اینکه به مردم سلاح یا پول بدهد ولی چگونه توانسته دل مردم را جذب کند؟ این قدرت ملی است.
اینکه در فرهنگ، در آدابورسوم مردم چقدر تأثیر گذاشته است. خانواده شهیدی در کرمان نیست که حاج قاسم پیش آنها نرفته باشد. ایشان در حسینیه کنار منزلش هرسال روضه میگرفت، یک سال من برای سخنرانی رفته بودم و دیده بودم وقتی حاج قاسم میآمد محافظین و تفتیش و بازرسی مردم کنار میرفت. کسانی هم که دوست داشتند تفتیش نشوند صبر میکردند تا حاج قاسم بیاید تا تفتیش نشوند. چون ایشان واقعاً بدش میآمد از اینکه کسی بخواهد مردم را تفتیش کند یا کسی بخواهد بین مردم برای ایشان راه باز کند. بههرحال خیلی از این تشریفاتی که بعضی از آنها هم ضروری و لازم است پرهیز داشت.
یک خدمت بزرگی که ایشان به استان کرمان کرده است بهترین موزه درباره سیدالشهدا سلامﷲعلیه در آنجاست. قبلاً هم گفتهام بهترین تربت امام حسین علیهالسلام در قم و در کرمان است. در قم شاهان صفویه و قاجار دستور میدادند تربت سیدالشهدا را بیاورند و قبر شاهان را از این ترتب درست میکردند، حرم حضرت معصومه از این تربت است. در کرمان هم حاج قاسم وقتی حرم سیدالشهدا را ترمیم میکردند، هر چه سنگ و موزاییک و کاشی و ذرهذره خاک دور قبر را در کرمان آورده است، چه افتخاری برای کرمانیها از این بالاتر است. حاج قاسم به این نکتهها توجه داشته است. فقط یک فرمانده نظامی نبود که در جنگ تلاش کرده است چه داخل چه خارج، این ارمغان برای مردم است. به فرهنگ مردم، به ارتباطات خانوادگی، به صلهرحم، به حل منازعات مردم، به مسائل اقتصادی توجه کردن مکتب است.
مکتب عبارت است از اینکه کسی در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، نظامی و در همه حوزهها وارد بشود و حرف جدید داشته باشد و کار و فعالیت بکند.
سوال دوم:
سوال: اگر کسی بخواهد دستاوردهای مکتب سردار دلها حاج قاسم سلیمانی را در خودش عملاً متجلی کند، به نظر حضرتعالی چگونه میتواند این مسائل را در خودش پیاده کند و راه حاج قاسم را در حد توان خودش ادامه بدهد؟
پاسخ استاد:
در این شکی نیست که حاج قاسم و نوع فرماندهان پیش خدا یک جایگاهی داشتهاند و کاری کردهاند که خدا اینگونه به آنها عوض داده است. مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری (شاگرد امام خمینی در نجف) روزی سه درس خارج در نجف میگفت حتی پنجشنبه و جمعه. ایشان همیشه هر درسی را نیم ساعت زودتر میآمده است و آنقدر زود میآمده که احدی نیامده است و مینشسته است تا شاگردها بیایند. به ذهن کسی میآید که این آقا آنقدر بیکار است که هرروز اینقدر زود میآید و حساس میشود و از ایشان سؤال میکند. ایشان هم میگوید تا زندهام راضی نیستم به کسی بگویی. بعد از شهادت سید عبدالاعلی گفته بود که ایشان به من فرمود چون دوست ندارم کسی جلوی پای من بلند شود زود میآیم. همین الآن بعضی از فرماندهان نظامی را سراغ دارم که همینطور هستند و هر جلسهای را نیم ساعت تا یک ساعت زودتر میرود و مینشیند تا دیگران جلوی پای او بلند نشود.
اگر بخواهیم مکتب حاج قاسم را در خودمان پیاده کنیم اولین چیز همان اخلاص است. اینکه آدم برای خدا کار کند و بههرحال یک سر و سری بین خود و خدا داشته باشد. خدا اینگونه افراد را محبوب دلها خواهد کرد.
نکته دیگر این است که شاید خیلی از افراد با حاج قاسم آشنا نباشند. در این یک سال بعد از شهادت ایشان چند کتاب درباره حاج قاسم نوشته شد و انصافاً کتابهای خوبی است و ارزش مطالعه دارد. این راه دوم است که انسان آثاری که برای شهدا نوشته شده است مطالعه کند. حاج قاسم یک نمونه است، انسان کتابهایی که درباره شهدا نوشته شده است را بخواند. بعضی از شهدای روحانیت، شهدای نظامی، غیرنظامی که شهید شدند واقعاً چیزهای عجیبی دارند. من تازگی یک کتابی نوشتهام راجع به وصیتنامههای شهدای گمنام شوش دانیال که حدود هزار و دویست شهید هستند، اولاً سن بسیاری از این شهدا شانزده و هفده سال است و حدود ۹۹ درصد از خانوادههای مستضعف هستند. اینها چه انگیزههای الهی و معنوی و پاکی داشتهاند. اینها چه فکر میکردهاند و ما در چه عالمی فکر میکنیم. مطالعه وصیتنامههای شهدا، زندگینامههای شهدا و کارهایی که انجام دادهاند برای ما عبرت است. سرگذشت کسانی که در زمان طاغوت در زندان بودهاند و زمان طاغوت در زندانهای ایران چه گذشت، دوران جنگ تحمیلی چه گذشت. مطالعه راجع به گذشته درخشان شهدا، خانوادههایشان و فرزندانشان واقعاً درسآموز است و آن مکتب حاج قاسم را در درون انسان نهادینه میکند. انسان اینها را بخواند خیلی از درس اخلاق بهتر است. شهامت و شجاعت با همین چیزها حادث میشود، زهد و ورع با همین چیزها حادث میشود، اخلاص و معنویت با همین چیزها حادث میشود. مطالعه راجع به شهدا و بعضی جانبازان که مقامشان از شهید بالاتر است و شبانهروز با چه سختیها و مشکلاتی زندگی میکنند، میتواند مؤثر باشد برای اینکه مکتب حاج قاسم را در خودمان پیاده کنیم یا لااقل پیرو آن باشیم. البته ممکن است راههای دیگری هم باشد.
سوال سوم:
سوال: دشمنان ما با تلاش فیزیک حاج قاسم را حذف کردند و ایشان را به درجه عظمای شهادت رساندند ولی ازنظر استاد چه هجمههای فکری و علمی از سوی دشمنان اسلام و مسلمین و حاج قاسم یعنی از سوی اسراییل و آل سعود خبیث در حال انجام است؟
پاسخ استاد:
یکی از ویژگیهای شهید حاج قاسم سلیمانی این بود که در سپاه قدس شورایی گذاشته بود که همه کارهایی که ایشان میخواست انجام بدهد در این شورا بررسی میشد و تصمیم گرفته میشد. در این شورا چند نفر از علما هم گذاشته بود و تکتک کارهایش را با علما مشورت میکرد. من نشنیدهام کسی درباره این جنبههای حاج قاسم صحبت کند.
یکی از کارهای ایشان این بود که خیلی راجع به حوزه علمیه نجف کارکرده است و من کاملاً در جریان این کارها و فعالیتهای ایشان بودم. بدون اینکه اسم ایشان درجایی باشد و کمتر کسی مطلع بشود که حاج قاسم درباره حوزه نجف کار میکند، چون حوزه نجف از قدیم جایی بوده که دشمن مخصوصاً جاسوسهای انگلیسی و الآن آمریکایی و صهیونیستی همیشه در حال خبرگیری از حوزه نجف بودهاند و نفوذ بکنند و تأثیر بگذارند. افرادی مثل حاج قاسم در شرایط بعد از صدام خیلی تلاش کرد که حوزه نجف را ازاینجهت حفظ کند و شاید خیلی از آنها گفتنی نباشد ولی بههرحال این در ذهن شریفتان باشد که حاج قاسم برای سلامت حوزه نجف خیلی تلاش کرد و شاید اینقدر که شما درباره مبارزه ایشان با داعش یا گروههای تکفیری و سلفی شنیدهاید، حاج قاسم برای حوزههای خارج کشور وقت گذاشته است که گفتنی نیست.
یک بخش کارهایی که ایشان انجام میداد کارهای فرهنگی بود. خود ایشان به من فرمود که من بیستودو شبکه تلویزیونی را اداره میکنم و خیلی از اینها را اصلاً نشنیدهایم که بنیانگذار آنها حاج قاسم بوده است. پشتصحنه بدون اینکه نام ایشان باشد فعالیت میکرد چون احساس میکرد که چقدر ضرورت دارد در این عرصه وارد شود و کار کند. حاج قاسم از اینجور کارها فراوان دارد.
یک بخش هم در مبارزه با صهیونیستها و انگلیسیها و آمریکاییها و دشمنانی که وجود دارند، بوده است. در این زمینه ایشان خیلی کارها انجام داد. مثلاً یهودیهایی که در کشور برای اسراییل جاسوسی میکنند و خود ایشان مراکزی را برای رصد جاسوسان صهیونیست تأسیس کرد. اگر زحمات حاج قاسم نبود یک نمونهاش همین شهادت شهید فخری زاده است که اتفاق افتاد. این نشان میدهد که دشمن چقدر نفوذ کرده و در کشور کار میکند و اگر افرادی مثل حاج قاسم نبودند معلوم میشد چقدر صهیونیستها کار میکنند. صهیونیستها در جاسوسی سابقه زیادی دارند و هیچ حدومرزی هم ندارند. در جنوب لبنان آنقدر نفوذ داشتند که یک شهید را در آپارتمان خودش ترور کردند بهگونهای که موشک بیاید در خانه و در اتاق به پیشانی شخص بخورد. اسراییل اینقدر نفوذ کرده بود، اما حاج قاسم رضوانﷲ علیه هم آنقدر قوی کار کرد. مدتی پیش در مرز اسراییل نیروهای مقاومت و حزبﷲ تا داخل اسراییل تونل کنده بودند و اتفاقاً صهیونیستها هم این تونل را فهمیدند و به نخستوزیر اسراییل گفتند الآن در این تونل دو نفر هستند، آیا اینها را بزنیم؟ صهیونیستها آنقدر از این کارهای حزبﷲ و مقاومت و حاج قاسم وحشت دارند که میگوید فقط کاری بکنید که بفهمند ما میدانیم اینها در تونل هستند و از تونل بیرون بروند؛ یعنی دو نفر نیروی حزبﷲ که از تونل داخل اسراییل رفتهاند، جرئت نمیکند اینها را بزند. این نشان میدهد که حاج قاسم چقدر قدرت برای حزبﷲ ایجاد کرد.
سردار شمشیری میفرمود: وقتی موشکی را در سوریه میسازند، فرمانده سپاه لبنان تقاضا میکند دویست موشک به ما بدهید و اشتباهاً یک نقطه بیشتر میگذارد و دو هزار موشک میشود. وقتی نامه را پیش بشار اسد میبرند زیر نامه مینویسد ابتدا دو هزار موشک به اینها بدهید بعد هرچقدر باقی ماند به ارتش سوریه تحویل بدهید. حاج قاسم چنین قدرتی ایجاد کرد که صنایع نظامی سوریه ابتدا نیازهای حزبﷲ را تأمین میکند بعد چیزی اضافه ماند به ارتش سوریه بدهد.
حاج قاسم در افرادی را از یمن آورد و آموزش پزشکی داد. دانشجویان پزشکی باید در شش یا ده سال درس بخوانند تا طبیب بشوند، حاج قاسم برای اینها کلاسهای فشرده گذاشته بود که ششماهه دانشجو را پزشک جراح میکرد و برای جنگ نابرابر و ظالمانهای که سعودیها علیه یمنیها ایجاد کردند میفرستاد. اینکه یمنیها خودشان بتوانند موشک بسازند. پایه موشک از خود موشک سختتر است و هزینه بیشتری هم دارد، اینکه چگونه پایه موشک را میسازند. حاج قاسم از اینجور کارها خیلی زیاد کرده است. چقدر افرادی را در یمن گذاشته بود که فقط راجع به جایگاه شیعه در یمن و اینکه بهجای فقه حنفی که متأسفانه بین زیدیهای یمن مرسوم است، فقه شیعه دوازدهامامی جایگزین شود، کتاب بنویسند. بههرحال زیدیها شیعه هستند گرچه چهار امامی هستند، اما فقهشان فقه حنفی است. حاج قاسم خیلی در این زمینه کار کرد که فقه شیعه در یمن جایگزین فقه حنفی بشود. حاج قاسم از اینجور کارها خیلی زیاد انجام داده است.
همان نکتهای که در مرحله قبلی اشاره کردم، اینهمه کار کردن جز با لطف و عنایت خدا و توسل به اهلبیت علیهمالسلام نمیشود. اینکه همیشه ایام فاطمیه روضه میگرفت و خودش در این روضهها شرکت میکرد. خیلی در این روضهها هم مقید بود که چیزهایی که تفرقهافکن است یا باعث بیشتر شدن اختلافات شیعه و سنی میشود گفته نشود و درعینحال روضه خوانده بشود و اشک ریخته بشود و توسلات به اهلبیت انجام شود؛ یعنی یک جامعیت اینجوری در حاج قاسم بود و ما هم میتوانیم ان شاء ﷲ این جامعیت را فرابگیریم و به جامعه منتقل کنیم.
سوال چهارم:
سوال: معیارهای مکتب حاج قاسم چیست؟
پاسخ استاد:
اولین معیار این است که به بندگان خدا و به مردم احترام بگذاریم. الآن در منزل علامه طباطبایی هستیم. علامه طباطبایی واقعاً اینگونه بود که بچه ششهفتساله که میآمد منزل ایشان، علامه رعشه داشت ولی تمامقد بلند میشد و میایستاد؛ یعنی علامه طباطبایی که پیرمرد بود برای یک بچه بلند میشد دیگر برای بزرگتر که بیشتر. این ویژگی کاملاً در حاج قاسم بود که به دیگران کوچک و بزرگ، زن و مرد، عالم و جاهل، مذهبی و غیرمذهبی احترام میگذاشت و همه را عزیز و محترم میشمرد و برای همه ارزش قائل بود. نمونههای این هم خیلی زیاد است. اینقدر به دیگران احترام میگذاشت. یک موقع من با بچه خودم پیش ایشان رفتم، چند روزی مهمان ایشان بودم، فرزند من کلاس راهنمایی بود. جلسات نظامی و بسیار مهم هم که بود، حاج قاسم میگفت کسی جلسه را شروع نکند تا فرزند فلانی هم بیاید، چون میدانست من که آمدهام بچه بیرون ایستاده است. اینیک نکته که به دیگران احترام بگذاریم، حالا کسی که روحانی است، کسی که عالم است، کسی سید یا پیرمرد و ریشسفید است، به همه احترام کردن و همه را عزیز شمردن. اینیکی از معیارهای مکتب حاج قاسم است.
یکی دیگر از معیارهای مکتب حاج قاسم تفقد از دیگران است. این برای ما خیلی جای تأسف است، من خیلی تأسف میخورم راننده یک بزرگی میگفت در این چند سالی که من راننده این آقا بودم، ایشان غیر از سلامعلیکم هیچ کلمهای با من حرف نزده است، یکبار به من نگفته است اهل کجایی، خانهات کجاست، همسر و بچهات چه کسی است، مشکلی نداری، مریض هستی یا سالمی؟ یکبار با حرف نزده است. حاج قاسم همه را در آغوش میگرفت، با همه دوستانه بود، سر سفره همه مینشست، دیگران سر سفره خودش میآورد، یعنی با همه دوست بود. بااینکه او فرمانده بود و آنها نیروی او بودند. این خیلی هنر میخواهد که کسی فرمانده باشد و بتواند ابهت فرماندهی را حفظ کند که فردا اینها در میدان جنگ باید حرف فرمانده را بدون برو و برگرد گوش بدهند، درعینحال اینجور با همه اخت و صمیمی باشد. اخوت و صمیمت را در عین هیمنه و ابهت و فرماندهی جمع کرده بود. این هم یکی از معیارهای این مکتب است که با همه صمیمی و دوست باشد، خداینکرده نوع رفتارمان توهین به کسی نباشد.
یکی دیگر از ویژگیها یا معیارهای مکتب حاج قاسم توسلات به اهلبیت علیهمالسلام است. واقعاً حاج قاسم اهل ذکر و اهل دعا و اهل روضه بود. مکرر زیارت میرفت. در امامزادههای هر شهری میرفت و زیارت میخواند. حدود هفتاد امامزاده در قم هست و سالهاست در قم هستیم ولی بسیاری از امامزادههای قم را نرفتهایم. ولی حاج قاسم هر جا میرفت حتماً امامزادهها را سر میزد و زیارت میکرد. به مسائل معنوی توجه فراوان داشت و این هم یکی از معیارهای مکتب حاج قاسم است.
سوال پنجم:
سوال: حضرتعالی از نزدیک ارتباط امام خامنهای با سردارانی مثل ابو مهدی المهندس و سردار سلیمانی شاهد بودهاید، اگر نمونه یا خاطرهای از برخورد حضرت آقا با آنها یا برخورد این دو بزرگوار با حضرت آقا، آن اطاعتهایی که این بزرگواران از حضرت آقا داشتند، یا تعبیرهایی که سردار سلیمانی از حضرت آقا داشتند و حضرتعالی شنیدهاید برای ما بفرمایید:
پاسخ استاد:
وقتیکه حافظ اسد از دنیا رفت مقام معظم رهبری یک پیام تسلیت دادند. اگر آن پیام آقا برای حافظ اسد را مطالعه کنید شبیه پیامهایی است که برای رحلت مراجع تقلید میدهد؛ یعنی تجلیلی که آقا از حافظ اسد کرد تجلیل شبیه یک مرجع تقلید بود. وقتی حافظ اسد از دنیا رفت، اولین چیز این بود که قانون اساسی سوریه اجازه نمیداد که بشار رئیسجمهور شود. حدود دو سه هفته قبل از رحلت حافظ اسد، سید حسن نصرﷲ و چند نفر دیگر از فرماندهان حزبﷲ همراه حاج قاسم خدمت آقا میرسند. موضوع هم این بوده که حافظ اسد مریض است و در شرف از دنیا رفتن است و اگر از دنیا برود دیگر فاتحه مقاومت و حزبﷲ و جنوب لبنان را باید بخوانیم، به خاطر اینکه کسی نیست جانشین حافظ اسد باشد، اسراییل هم همه جنوب لبنان را خواهد گرفت. چند بار این را گفتهام که وقتی صهیونیستها در سال ۲۰۰۰ جنوب لبنان آمدند تقریباً تا بیروت را گرفتند، نخستوزیر اسراییل مصاحبه کرد ما آمدهایم تا جنوب لبنان و برمیگردیم. یک هفته بعد خبرنگاری به نخستوزیر صهیونیستها گفت شما گفتید برمیگردیم، چه زمانی برمیگردید؟ جواب داد مثلاینکه شما خبرنگارها شوخی سرتان نمیشود، یعنی ما که آمدهایم، نیامدیم که برگردیم، یعنی آمده بودند که بمانند. آقای سید حسن به آقا میگوید اگر حافظ اسد از دنیا برود هرکسی بیاید دیگر جایی برای ما نیست و اسراییل از همه طرف ما را محاصره کرده است، دریا و آسمان دست اسراییل است، جنوب لبنان که شیعهنشین است دست اسراییل است، شمال لبنان هم که دست فالانژها و مسیحیهاست، سوریه تنها راه است که حافظ اسد دارد از دنیا میرود. حضرت آقا به آقای حاج قاسم و سید حسن میفرماید شما برگردید بروید جدیتر از قبل کارکنید و خدا گشایشی بیشتر از زمان حافظ اسد برای شما ایجاد خواهد کرد. (آقای سید حسن میگفت خدمت آقا آمدیم که در ایران بمانیم، آقا فرمود برگردید. بعدازاینکه خدمت آقا رسیدیم، گفتیم زیارت مشهد برویم بعد برویم. من پالتو پوشیدم و لباس روحانیت را درآوردم و عینک زدم و کلاه گذاشتم و به محافظین گفتم شما بافاصله بیایید تا من اینجوری زیارت بروم که کسی من را نشناسد. درب حرم مطهر امام هشتم همینکه خواستم وارد بشوم دیدم دوتا خانم نشستهاند، یکی از این پیرزنها به دیگری گفت این سید حسن نصرﷲ است). سید حسن گفت ما بعد از زیارت سریع برگشتیم لبنان و گفتیم اینکه آقا فرمود خدا گشایش و فرجی بیشتر از زمان حافظ اسد برای شما ایجاد میکند یعنی چه. تا اینکه قانون اساسی سوریه تغییر کرد و بشار اسد رئیسجمهور سوریه شد، تفاوت الآن با آن زمان در این است که واقعاً بشار خیلی آدم قویای است و خدا حفظش کند، داعشیها تا کوچهای که ایشان ساکن بود آمدند و محافظین هم فرار کردند ولی ایشان نرفت و ایستاد. خیلی شجاعت میخواهد. هر چه از جای دیگر به حزبﷲ کمک میشد تا حافظ اسد زنده بود میگفت اجازه میدهم اینها را از راه عسکری برای حزبﷲ ببرید ولی سهم خودم را هم میخواهم، یعنی باید سهم کشور سوریه را هم بدهید. ولی بشار وقتی جانشین حافظ اسد شد نهتنها سهمی نمیخواهد بلکه هر چیزی هم خودش دارد میگوید اول به حزبﷲ بدهید اگر چیزی اضافه آمد به ما بدهید. آقا کجا را میدید و زمانی که هیچکس تصور نمیکرد بعد از حافظ اسد سوریه چه میشود آقا چگونه میدانست که بشار آمد و اینگونه کمک کرد. بشار اسد در یک جلسهای گفته بود غربیها دو چیز درباره من فکر کردند، یکی اینکه این جوان است و دیگری اینکه تجربه ندارد. اولی را درست فکر کردند اما دومی را نه. اگر من تجربه ندارم هر چیزی که حضرت آقا بفرماید همان روی چشمم است. این پیروی از رهبری و ولایتفقیه و مرجعیت آقا است.
در جنگ سیوسه روزه حاج قاسم و بعضی از این فرماندهان که خدا حفظشان کند یکبار نتوانستند به خانه خودشان بروند و شب و روز پایکار بودند. وقتی کار خیلی سخت شد، آقا فرمود به اینها بگویید دعای جوشن صغیر بخوانند و همه شروع کردند دعای جوشن صغیر بخوانند. در شب معمولاً کسی نمیتواند موشک هدایتشونده به هواپیما و هلیکوپتر بزند. هلیکوپتر شب پرواز نمیکند، به هلیکوپتری که با دید در شب و مادون قرمز موشکی به آن شلیک بشود قبل از اینکه موشک به آن برسد موشک را میزند و منفجر میکند. یکی از رزمندگان حزبﷲ خواب میبیند که فاطمه زهرا سلامﷲعلیها به او میگوید شلیک کن، او از خواب بلند میشود و بدون اینکه چیزی دیده باشد موشک میزند و به هلیکوپتر صهیونیستها میخورد؛ که ساعت دو شب سفیر صهیونیستها فوری به دولت قطر پیغام میدهد که یک کار خیلی خیلی ضروری و اضطراری است و همین الآن بیاید اینجا جلسه بگیریم. در جلسه میگوید یک کاری کنید که جنگ تمام بشود. اینگونه صهیونیستها از آن کاری که انجام شد دستپاچه میشوند. آقا راهنمایی کرد که این دعای جوشن صغیر را بخوانید و دعای جوشن صغیر و آن توسل فاطمه زهرا و اینکه سرنوشت جنگ و منطقه را تغییر داد.
بهعنوان پایان عرضم، اولاً از سرور بزرگوار و عزیز خودم حضرت حجتالاسلاموالمسلمین حاجآقای ساریخانی و ریاست محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران که خیلی به ایثارگران و جانبازان خدمت کردند و زحمت کشیدند و از تکتک عزیزان جانباز و غیر جانباز، هرکسی که در این مجلس تشریف دارد و به نحوی خدمت کرده است صمیمانه سپاسگزارم و دست همه را میبوسم، نمیتوانم نام ببرم ولی از برادر عزیز و بزرگوارم حضرت حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای ساکت که واقعاً خیلی فعالیت و تلاش کردند و از همه عزیزانی که نام نمیبرم سپاسگزارم. ان شاء ﷲ خداوند به همه شما سلامتی و عاقبتبهخیری بدهد.