بیانات اخلاقی استاد احمد عابدی درباره

کنترل خشم، نشانه داشتن روح بزرگ

چهارشنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۱، حرم مطهر حضرت معصومه سلام ﷲ علیها

❋ ❋ ❋
  • معنی خشم در کتب اخلاق
  • خشم از منظر ارسطو
  • چرا برای کنترل دیگری، کنترل خودمان را از دست بدهیم؟!
  • کنترل خشم، نشانه داشتن روح بزرگ
❋ ❋ ❋

جلسه قبل اشاره‌ای کردم به مسئلهٔ غضب، خشم، پرخاشگری و عصبانیت که گاها در خانه و زندگی خانوادگی پیش می‌آید، در خیابان هم که متاسفانه الان میبینید هست، گاهی در اداره و سر کار و حوزه پیش می‌آید.

خشم یا غضب معنای زیادی دارد؛
مثلا کتاب‌های اخلاقی معمولا توضیح می‌دهند که: «وقتی خون دل به جوش می‌آید چهره آدم سرخ شده، رگ‌های انسان بیرون میزند این حالت را خشم میگویند».

ولی شاید بهتر این باشد که بگوییم خشم و معنای غضب این است:
«کسی کنترل خود را از دست بدهد تا بخواهد کنترل دیگران را بدست بگیرد» این را می‌گویند خشم.

خشم یعنی چی؟ یعنی اینکه: مثلا من کنترل خودم را از دست بدهم، جوش کنم، داد بزنم وشلوغ کنم. (یعنی کنترل خودم را از دست دادم) … برای چه اینکار را می‌کنم؟! برای اینکه می‌خواهم کنترل یک نفر دیگر را بدست بگیرم؛ کسی که به من اشکالی کرده یا یک توهین کرده می‌خواهم او را کنترل کنم، پرخاش می‌کنم.

پس پرخاش کردن یعنی: از «کنترل خود خارج شدن تا کنترل دیگران را بدست گرفتن»
عین بی‌عقلی است که آدم خودش کنترل خود را نداشته باشد تا بخواهد کنترل دیگری را بدست بگیرد.

این مثال، مثال بدی است خیلی معذرت می‌خواهم ولی برا بحث خشم خوب است:
از قدیم در کلمات ارسطو هم هست شنیدید که می‌گویند: اگر کسی به سگ سنگ بزند، سگ حمله می‌کند به آدم. ولی هر کس که نشست (همین که سنگ انداخت، بنشیند) سگ دیگر کارش ندارد؛ هر وقت سگ به شما حمله کرد، اگر بنشینید دیگر کارتان ندارد.

یعنی سگ وقتی ببیند یک نفر به او سنگ زده حمله می‌کند، اما اگر ببیند در برابر او نشست، انگار خودش را آورد پایین، حالا که خود را پایین آورده کارش ندارد.

غضب همین است، کسی که غضب می‌کند، خشم می‌کند، می‌خواهد به کسی که در برابرش ایستاده حمله کند عین سگ؛ و کسی که در برابرش کوتاه آمد این هم خشمش فرو می‌نشیند باز این هم عین سگ، دیگر کارش ندارد.
این اخلاق، اخلاق یک حیوان درنده است. کسی که خشم می‌کند چقدر شخصیت خود را پایین می‌آورد

اما در مقابل بعضی انسان‌ها چقدر شخصیتشان بزرگ است.

دو سه روز پیش یک بنده خدایی را دیدم، داشت در زباله‌ها چیزی جمع میکرد، مثلا یک قوطی نوشابه‌ای برداشت، دو سه قطره‌ای که درون بطری بود خواست آن را بخورد؛ سر و چهره‌اش هم بسیار بسیار کثیف و آلوده بود. معلوم بود یا خانه ندارد یا اگر هم دارد مدت زیادی حمام نرفته است، خیلی کثیف. . لباسش هم حسابی مندرس بود.
من خواستم پولی به او بدهم، گفت: «آقا اگر میخواهی صدقه بدی من سیدم نمی‌گیرم».
خب حالا: اولا مسئله شرعی آن را می‌دانید که صدقه بر سید حلال است حرام نیست، بلکه زکات بر او حرام است؛ این را مردم اشتباه می‌کنند.
ولی واقعا من در برابر این شخص احساس حقارت کردم، دیدم چه انسان بزرگی است. کسی در زباله‌ها دارد می‌گردد یک لقمه چیزی پیدا کند بخورد ولی چه روح بزرگی دارد که وقتی کسی پول می‌خواهد به او بدهد، در ذهنش این است که نکند یه وقت حرام باشد! ، اولین جمله‌اش این باشد: «اگه صدقه میخوای بدی سیدم نمیگیرم».

این چقدر آدم بزرگی است، در زباله دارد زندگی می‌کند ولی واقعا شرافت دارد به صدها هزار آدم دیگر. روح بزرگی دارد، این شخص هیچ وقت غضب نمی‌کند، هیچوقت پرخاش نمی‌کند.
و شخصی که تا کوچک‌ترین اشتباه مرتکب می‌شوید یا یک چیزی می‌گویید، جوش می‌آورد، عصبانی شده، سرخ می‌شود… چنین اشخاصی حقیر هستند.